Skip links

سرزمین نابینایان

سالیانِ دراز پیش، در اثر رانش زمین، کوهی خیالی در اکوادر فرو می‌‌ریزد و دره‌‌ای محصور ایجاد می‌‌کند که ساکنانش از بقیه‌ی مردمان اطراف جدا می‌شوند. سال‌ها می‌گذرد و این مردمان با فراموش کردن مصیبت ناشی از زلزله، به دور از حیوانات وحشی، بیماری و جنگ، زندگی خوشی را آغاز و سپری می‌کنند. از میان همه‌ی بلایا، تنها یک بلاست که بر سرشان می‌آید و آن این که بیماری‌ای مرموز به میانشان می‌افتد که کودکانشان را نابینا به دنیا می‌آورد و سوی چشم جوانانشان را کم می‌کند. اکنون چیزی به نام بینایی برایشان مفهوم نیست.

روزی بر حسب یک اتفاق کوهنوردی از قله سقوط می‌کند و با غلتیدن در برف‌ها و کوه‌ها به‌طرزی معجزه‌آسا جان به درمی‌برد اما خود را در سرزمین کورها می‌یابد. جایی که مردمانش فکر می‌کنند دنیا به اندازه‌ی دره‌ی کوچک خودشان است و سقفی دارد که حداکثر به اندازه‌ی ایستادن چند مرد روی دوش هم است. آن‌ها روزها می‌خوابند و شب‌ها به فعالیت می‌پردازند…

نگاه هایی که پوشیده میشوند از درک حقیقت تا زمانی که انعکاس صداهایی آشنا گوش را کر کند و همه پیرامون محورهای ناباوری بیراهه‌هایشان را، راه تجسم کنند. این‌جا سرزمین نابینایان است؛ تنها راه ورودش سقوط است. سقوط از قله‌ی اندیشه.

مهدیه شادمهر

 

و من در این پروژه به عنوان بازیگر حضور داشتم.

رآضیه اعرآبی