پروژهی حاضر، بر اثر اتفاقی ساده شکل گرفت و به مدت یک سال دوام پیدا کرد .روزی که لیوان شیر داغی را برای دوستی که سرما خورده بود آماده میکردم. پس از خوردن شیر و به انتها رسیدنش بافتهای به جا مانده بر روی لیوان همانند اثری بود که دوستم از خود بر روی لیوان باقی گذاشته بود.
این جرقه باعث شد به این بیندیشم چگونه به طور همزمان میتوانم اثر شخصی خود را با ذهن درگیرم هماهنگ سازم. ذهنی که هر شب با خواندن اخبار از سایت رسمی بیبیسی فارسی، آشفته و آشفتهتر میشد از آنچه بر سر من و ما در ایران میرفت و هر روز تلخ و تلختر میشد.
بدین منظور هر شب راس ساعت نه همزمان با خواندن خبر، یک لیوان شیر داغ میخوردم و به طور همزمان خبر خوانده شده را ثبت میکردم .تاثیر خواندن خبر در هنگام خوردن شیر و بافتی که از آن لحظه به جا میماند از من .به گمانم خبرها تاثیراتی درونی بودند که به شکل بیرونی بر روی لیوان ظاهر میگشتند .این پروژه از تاریخ ۷ بهمن ۱۳۹۲ تا ۷ بهمن ۱۳۹۳ به طول انجامید.
سایت بیبیسی را به این دلیل انتخاب کردم که تاریخ نقش و تاثیرش بر سیاست ایران غیر قابل انکار بود و بهمنماه را نیز بدین منظور برگزیدم که ماه سرنوشتسازی در تغییر حکومتی به حکومت دیگر در ایران بود. دوازده ماه سال را به صورت قفسه بندی از همدیگر جدا و به شکل چیدمان در گالری چینش کردم.
از مخاطبین خواستم قبل از ورود به گالری موبایلهای خود را تحویل داده و به دست و پای خویش کیسههای نایلونی بپوشانند و سپس در سکوت کامل وارد فضای گالری شوند .تصمیم گرفتم طی نمایشگاه حضور پیدا نکنم تا مخاطب مستقیم با اثر به جامانده از من روبرو شود .دلیل پوشاند نایلونها طعنهای بود تلخ به فضای سیاهی که خبرها ایجاد کرده بودند تا مبادا در این فضا «آلودهگی» منتقل شود. فضایی سراسر سیاه و بدون کوچکترین روزنهای از نور و امید.
نام نمایشگاه (اینجا دقیقا نیمه شب است) بر گرفته از رمزی بود که بعد از کودتای ۲۸ مرداد برای آگاهی شاه از سرنگونی دولت مصدق انتخاب شده بود. من این رمز را دوباره انتخاب کردم برای آگاهی مخاطبین از سرنگونی آرام آرام خویش در این سالها.
رآضیه اعرآبی